چه فرق میکند
کسی نشست و پریشانتر از همیشه گریست
کسی که هست؛ ولی آنچنان که باید نیست!
چه فرق میکند او مرد، زن، جوان یا پیر
کسی که خویشتن را نمیتواند زیست
کسی که تو، من و او ـهرکسی تواند بود
چه فرق میکند آن را که نیست، که او کیست؟
بدونِ رود، پرنده، بهار، آیینه
بدون آب، هوا، شعر؛ زندگی، خود، چیست؟
کسی که نیست بهجز پرسشی بزرگ از خود
کسی که سهمی از اکنون (زمینـزمان)ش نیست
+ نوشته شده در شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت 9:37 توسط شكور نظري
|
آدمها به ارتباط زندهاند و دوست دارند، خودشان را با زبانها، شیوهها و ابزارهای مختلفی با دیگران در میان بگذارند. گاه ـشاید در بیشتر وقتهاـ کارکرد آنها ممکن است همانی نباشد که صادقانهاش نام میدهند؛ چه اینکه شفافیت و راستی در بیان، آنهم برای انسانی شرقی، به دلیل فرهنگ و آموزههای زیسته، تجربه و نهادینهشده در این بخش از جغرافیا که همواره با ریا، توهم و عدمشفافیت همراه و آمیخته بودهاست هم به دلیل استبداد، خودکامگی و تمامتخواهی نظامهای حاکم بر آن، آنچنان که باید و شاید، ممکن نباشد. هرچند که ظرفیت زبان و قابلیت زبانی و روایی آدمها نیز نسبی و متفاوت است. حال، من هم روایت میکنم و روایت میشوم؛ به راستی، ناراستی، تمام یا ناتمام!